من به خودم آتش میزنم!
الکساندر پروخانوف
ادبیات بیانگر حال و هوای روشنفکران و در نهایت کل جامعه است. در دهههای آخر حکومت شوروی، سه شاخه ادبی وجود داشت که هر کدام بخش عظیمی از جامعه شوروی را تغذیه میکردند.«نثر شهری» که رهبر آن یوری تریفونوف بود. «ادبیات تریفونی» گزارشی را برای سرکوبهای ظالمانه استالینی به دولت ارائه کرد، که طی آن گارد لنینیست نابود شد. بازتاب بینالمللی پرشوری که عناصر ثابت ملی مردمی را تشکیلدهنده امپراطوری میدانستند، اول از همه، در مورد روسیه در هم شکست. «ادبیات تریفونی» پیوسته تصویری منفی از استالینیست و سپس کل کشور شوروی ایجاد کرد و لایههای عمیق روشنفکران لیبرال را علیه او سختتر کرد.«ادبیات روستا» متعلق به راسپوتین، بلوف، آستافیف، نوسف برای سرکوب وحشیانه عامل روسیه، مرگ دهکده روسی، حذف مفهوم «روسی» از تاریخ به دولت شوروی گزارشی ارائه کرد. نثر روستایی جهانبینی روشنفکران ملی را شکل داد که آرزوی احیای روسیه را داشتند. این شکل از نثر، مانند نثر شهری تریفونی، پایههای ایدئولوژیک دولت شوروی را تضعیف نمود.
«ادبیات جمهوریهای ملی» که نمایندگان آن را چینگیز آیتماتوف، اولژاس سلیمانوف، بوریس اولینیک تشکیل میدادند به کدهای ملی عمیق مردمانی که زینت امپراتوری روسیه و سپس شوروی را بودند، روی آورد. برای این مردمان، تاریخ آنها از لحظه پیوستن به روسیه آغاز نشده بود، بلکه خیلی زودتر از آن نُمود داشت. برخی از آنها از چنگیزخان، برخی دیگر از شاهزادگان لیتوانی و برخی دیگر از گئورگی ساکادزه هستند. این نوع ادبیات، ضد امپراتوری و عمیقا ضد شوروی بود. هم روشنفکران و هم نخبگان ملی این ماهیت را در دوره پرسترویکا و پس از فروپاشی اتحادیه کشف کردند.
و تقریباً هیچ ادبیاتی وجود نداشت که نظام شوروی را تجلیل و حمایت کند. از دهه شصت، دولت شوروی ادبیات خاص خود را از دست داد و مجبور شد روستاییان و تریفونیهای خود را صدا بزند که در عمل و در نهایت قدرت را جویده و ساقط میکردند.دولت شوروی سقوط کرد. دولت لیبرال جدید نیازی به ادبیات و ایدئولوژی داخلی نداشت. ایدئولوژی در شکل ساده استعماری خود از غرب گرفته شد و به طرز ماهرانهای به روسیه منتقل گشت. رهبران آن زمان روسیه مانند یلتسین نیازی به فرهنگ نداشتند. آنها بانکها را ایجاد کردند، طبقه الیگارشی ساختند، تمدن شوروی را همراه با فرهنگ آن نابود کردند و ادبیات، که تا همین اواخر پرشکوه و لازم به نظر میرسید، به حاشیههای دور جامعه جدید روسیه منتقل شد. ادبیات خطرناک بود، زیرا در هر زمان جوانههای ایدئولوژیهای جدید، جنبشهای اجتماعی و احزابی نو در آن رشد میکرد. روسیه گیدار، چوبایس و برزوفسکی به این جوانهها نیازی نداشت. در عوض، هشیاری مردم مملو از دوغاب زهرآگین چند رنگی از تجارت نمایشی بود که مردم را با پستترین و ابتداییترین غرایز سرمست میکرد، خودآگاهی را از آنها سلب مینمود و به آنها اجازه نمیداد فاجعهای را که مردم در آن قرار گرفته بودند، درک کنند. سولژنیتسین یک نمونه است.
سولژنیتسین مبارزی درخشان، پرشور و چون رعدوبرق علیه رژیم شوروی بود. از آنجا که یک ضد شوروی به حساب میآمد، یک نویسنده دوران شوروی باقی ماند، زیرا پدیدهای مانند سولژنیتسین فقط در مختصات دوره شوروی میتوانست ظهور کند.هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی سقوط کرد و دوران آن به پایان رسید، سولژنیتسین پیروزمندانه از آمریکا به روسیه بازگشت، از ولادیوستوک به مسکو رفت، هر ایستگاهی را که ترک کرد، در شور و تحسین مردم غوطهور میشد و توبه مردم را برای گذشتهشان یعنی شوروی میپذیرفت.او به مسکو رسید و قصد داشت از پشت تریبون به دولت جدید درباره «چگونه باید روسیه را تجهیز کنیم» بگوید، اما نیت دولت جدید را حدس زدبه او نیازی نداشتند و به زودی از تریبونها کنار گذاشته شد.
او در تمامی دهه نود و اوایل دهه 2000 ساکت ماند و سپس همه چیز بهم خورد. تاریخ روسیه به پایین خود رسید و صعودی آرام را آغاز کرد. چرا که رشتههای روسی اینگونه چیده شدهاند، رودخانهها اینگونه جاری میشوند، اقیانوسها در اطراف روسیه جریان دارند، بادهای روسی اینگونه میوزند، اینگونه است که دودکشهای روستا زوزه میکشند، سربازان مدفون در گورها گریه میکنند. چشمان آبی یک فرد روسی با چنان آتش اخروی عجیبی روشن میشود که به نظر میرسد تاریخ روسیه برای همیشه در خواب است، نام اگاهان بیدار میشود و صعود خود را آغاز میکند.
این بیداری تاریخ روسیه خیرهکننده بود، نیاز به تأمل داشت. بانکداران، میلیاردرهایی که لانههای خود را در انگلستان یا سوئیس ساخته بودند، نمی توانستند آن را درک کنند. مدیرانی که بر جریانهای پولی سوار هستند نمیتوانند آن را درک کنند. سناتورها، نمایندگان دومای دولتی نتوانستند این ضمائم فنی دولت را درک کنند.این تغییرات فقط با فرهنگ و فقط ادبیات قابل درک است و این دو بودند که آنها را معنا کردند.روشنفکران لیبرال، ادبیان لیبرال - سوروکین، اروفیف، اولیتسکایا - صعود تاریخ روسیه را به عنوان یک فاجعه، به مثابه هذیان یک روسیه دیوانه تلقی کردند و بعد از کاریاکین دموکرات فریاد زدند: «روسیه، تو عقلت را از دست دادی!» روشنفکران لیبرال که به دنبال توقف پیست اسکیت تاریخ روسیه بودند، خود را زیر چرخهای آن انداختند.
تاریخ روسیه مانند یک قطار زرهی سنگین، استخوانهای لیبرالها را با چرخهای خود خرد میکرد. و یکی یکی، ناوالنی، مموریال، ایخو ماسکوی، مرکز کارنگی ناپدید شدند. بیشتر و بیشتر روشنفکران با نفرین از روسیه فرار کردند و هنگامی که عملیات ویژه نظامی در اوکراین آغاز شد، مانند مورچههای بالدار، بلند شدند و به کشورهای گرم پرواز کردند و تپه موریانهای خود را در جنوب غربی خالی گذاشتند.
امروز در اسراییل، آلمان، کشورهای بالتیک دستهای پر سر و صدا جمع شدهاند، جنبش جهانبینی ضد روسیه را تشکیل دادهاند و از دور به قطار تاریخ روسیه سنگ پرتاب میکنند و میخواهند شیشههای آن را بشکنند، غافل از اینکه قطار زرهی نه تنها بدون پنجره، بلکه به مسلسل مسلح است.تعداد زیادی از مقامات ارشد روسیه، که داراییهای بیشمار و اسرار دولتی را با خود به همراه داشتند، به جبهه خارجی متخاصم روسیه منتقل شدند.اما روسیه تانکی است با تعداد زیادی ضربه، سوخته، با سوراخهایی در زره، با مسیرهای پاره شده. مردم روسیه یک تانکر با باندهای خونین هستند که تانک زخمی خود را با دندان قروچه به سمت جلو هدایت میکنند و به این تانکر که تمام وحشت خیانت، فقر، ترک خدا را تجربه کرده است، بانکدار کوستین پیشنهاد میکند که طرح خصوصیسازی دوم را در تعقیب کاری که صنعت بزرگ شوروی را ویران کرد، آغاز کنند
سهم روسیه، مرگ و جاودانگی روسیه چنین است.اما روشنفکران روسی، ادبیات روسی، پس از بیدار شدن از ضربه پتک لیبرال به آرامی، در رنجها و ساییدگیها، از بستر خود برمیخیزند، به کار دیرینه خود میپردازند که همان درک زندگی روسیه، تاریخ روسیه است.معانی روسی که سیر سینوسی مرموز روسی را توضیح میدهد، روسیه را به نیستی واژگون میکند و دوباره آن را به عظمت باز میگرداند. این دقیقاً هدف روشنفکران روسی است - هنگامی که با پتک ضربه میخورند، باقی میمانندو هرچند سطحی جریانهای دیگری را شکل میدهند.
امروز، این معانی روسی، که اساس دولت و مردم را تشکیل میدهند، با معانی ظالمانه غرب میجنگند، که میخواهد مسیر تاریخ روسیه را قطع کند، معانی روسی را سوزانده، روسیه را در گنجهای پنهانی مهر و موم کند. راه خروج معانی روسی برای دشمن به اندازه موشکهای کینژال و کالیبر و زیردریاییهای بوری و بمبافکنهای قو سفید برای دشمن وحشتناک است. نیروهای عظیمی برای از بین بردن این معانی هستند که عجله دارند. ما اینجا هدف حمله هستیم، مورد هجوم روشنفکران غربی، توسط خائنان وطنی.دو ضربه مهیب به باشگاه ایزبورسک وارد شد - دو نفر از اعضای باشگاه در معرض حملات تروریستی قرار گرفتند. داریا دوگین کشته شد. زاخار پریلپین، منفجر شد. باشگاه ایزبورسک توسط اخلاق اعضای خود، همبستگی داخلی آن، و ایده خدمت محافظت میشود. این خدمت ماهیتی مذهبی دارد، زیرا ایزبوریان به یک چیزی مقدس خدمت میکنند - دولت جاودانه روسیه.
منبع:
نظر شما